کر و لال، صمٌ بکمٌ در عربی، برای مثال زبان بریده به کنجی نشسته صمٌ بکم / به از کسی که زبانش نباشد اندر حکم (سعدی - ۵۳)، کنایه از خاموش، ساکت، با حالت خاموشی و سکوت، خاموش
کر و لال، صمٌ بکمٌ در عربی، برای مِثال زبان بریده به کنجی نشسته صمٌ بکم / به از کسی که زبانش نباشد اندر حکم (سعدی - ۵۳)، کنایه از خاموش، ساکت، با حالت خاموشی و سکوت، خاموش
پستان گوسپند که بسیارشیر باشد، گیاهی خاردار که خارش باریک و به هر در آویزند بچسبد و در سواد قاهره بهمرسد و دانه اش بخورد شتر دهند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
پستان گوسپند که بسیارشیر باشد، گیاهی خاردار که خارش باریک و به هر در آویزند بچسبد و در سواد قاهره بهمرسد و دانه اش بخورد شتر دهند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
از اتباع است. جمع واژۀ اصم و ابکم. کران و گنگان. مأخوذ است از آیات 18، 171 سورۀ بقره: صم بکم عمی فهم لایرجعون (لایعقلون) : زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم. سعدی. رجوع به صم شود
از اتباع است. جَمعِ واژۀ اصم و ابکم. کران و گنگان. مأخوذ است از آیات 18، 171 سورۀ بقره: صم بکم عمی فهم لایرجعون (لایعقلون) : زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم. سعدی. رجوع به صم شود
پیچ درپیچ. پیچان. - خم بچیزی داشتن. کنایه از درصدد خرابی بودن کسی. (آنندراج) : آه من خم در خم افلاک دارد روز و شب. سالک یزدی (از آنندراج). - خم در خم کسی داشتن، کنایه است از درصدد خرابی بودن کسی. (آنندراج)
پیچ درپیچ. پیچان. - خم بچیزی داشتن. کنایه از درصدد خرابی بودن کسی. (آنندراج) : آه من خم در خم افلاک دارد روز و شب. سالک یزدی (از آنندراج). - خم در خم کسی داشتن، کنایه است از درصدد خرابی بودن کسی. (آنندراج)